قهرمان وبلاگی من ، یه زن مهر ماهی عاشق پیشه اس ، که همیشه اضافه وزن داشته ، همیشه هم یا رژیم بوده یا تصمیم به رژیم ، یا باز روحی روانی به هم ریخته و رژیمو گذاشته کنار! عوضش دختر ناز و لوند و صدا قشنگی  هم بوده/هست ، که به خاطرش تو جمع های خانوادگی تحسین میشده . به آدمایی که تو زندگی دوستشون داشته نرسیده ، تنها عشق زندگیش ناگهانی تو تصادف جوون مرگ میشه و میمیره اونم قبل اینکه بتونن علاقشون رو علنی کنند ، بعد از مدتها تونست با این قضیه کنار بیاد ، دلش می خواست با عشق ازداج کنه و کسی که کنارش قرار می گیره دوستش داشته باشه ، تحسینش کنه به خاطر چیزی که هست ، بهش امنیت بده ، تو بغل بگیرتش و بهش آرامش بده ، اما گیر شکنج افتاد که خوب بلد بود احساسات یه دختر ساده رو حدس بزنه و تحریک کنه ، تو خونه ً اون هر روز تحقیر شده و فحش شنیده و مثل کنیز باهاش رفتار شده ، تا مدتها تتمه اعتماد به نفسی رو هم که داشت از بین رفته بود ، تا جایی که خودش هم نقش خدمتکار ویژه واسه شوهر و بچه شوهر و خانواده شوهر و پذیرفته بود و هر روز چاق تر و چاق تر میشد ، بدون اینکه برای خودش ارزشی قائل بشه. بعد تر ها تصمیم گرفت خودش رو بیشتر دوست داشته باشه ، کارهایی رو که دوست داره در حق خودش انجام بده ، به خودش هدیه بده ، کتاب بخره ، رژیمشو تا آخر ادامه بده ، چون لباسای زیبا برازنده روح لطیف و شخصیت ویژه ً  اون بود .

و شکنج ... اصلا دیگه مهم نیست ، ک.ا.ن.د.و.م های مصرف شده تو آشغال دونیشون ، یا دوس.دخترهای متفاوتش که  اونقدر از س.ک.س اشباعش می کنند که حتی ماه ها نخواد به آنا دست بزنه ، فقط دیگه فکر نمی کنه اون شوهرشه ، آنا  فقط تو خونهً اون زندگی می کنه و براش غذا درست می کنه ، همینطور بچه اش رو نگه میداره تا ...

تا وقتی که بتونه مستقل شه و روی پای خودش وایسه ، بتونه با صداش مجری خوبی بشه ، یا بتونه کتاب هاشو چاپ کنه . "با همه ً وجودم دلم می خواد تمام کارهایی که تو فکرشه انجام بشه ! "

بین همهً آدمایی که دیدم آنا بیشترین شباهتو به من داره ، همیشه به طرز وحشتناکی تکون می خورم و کلمه به کلمه اش رو می فهمم ، منم همیشه واسه اون چند کیلو اضافه وزن که جمع شده یه جا مو ولم نمیکنه تو رژیمم ، منم وقتی بهم فشار بیاد دیگه برای خودم ارزشی قائل نمیشم ، لباس نمی خرم ، تفریح نمیرم ، مهمونی نمیرم ، کسایی رو که دوس دارم نمی ببینم ، فقط برای اینکه خودمو آزار بدم ، بگم حتما ارزششو نداری که برات این کارهارو نمی کنم ، اولین چیزی که فاکتور میگیرم خودمم با تمام علائقم!

افسرده که میشم فکر می کنم زشتم ، فکر می کنم این منم که بدم ، این منم که ایراد داره ، همیشه این منم که از مردم فاصله می گیرم ، گاهی می خوام سکوت باشه و کسی منو یادش نیاد هیچوقت ... هیچ جا !

آنا بهم یاد داد به خودم هدیه بدم ، خودمو دوست داشته باشم ، من سعی کردم امسالم با سال پیشم متفاوت باشه ، درسته که هنوز گواهی نامه ندارم ، پولدار نشدم ، سرِ کار هم نمیرم ، تمام برنامه ریزی سفرهام هم مونده ، اما خوشحالتر از پارسالم ، یه چیزی تغییر کرده ...  من سبکتر و باریکتر از پارسال هستم ، هر روز صبح جلوی آیینه  لباسمو میزنم بالا و خط هایی رو که روی شیکمم افتاده نگاه می کنم ، به رد دنده هام ، به دونه دونه شون ، بعد لمسشون می کنم و میگم این همون چیزی نیست که همیشه می خواستی؟ من بهت دادم تا خوشحال باشی ...

من یه مهر ماهی ام ، کمی اضافات دارم ، صدام هم بد نیست ، برام چیزی قشنگتر و بالاتر از عشق نیست ،  درست انتخاب می کنم  کسی  رو که منو دوست داشته باشه به خاطر چیزی که هستم  نه به خاطر چیزی که میشد باشم ! به خودم هدیه میدم چیزهایی رو که دوست دارم ، امسال استخوان هام رو ، سال بعد ... عشق !!

 

پ.ن1: برای سال بعد چیز هایی هست که فقط خودم می دونم ! بعله ... :))

پ.ن2: هروقت درجه اعتماد به نفسم میاد پایین اینو گوش میدم تا یادم بیاد باید خودمو دوس داشته باشم همونطوری که هستم ! عاشق این آهنگم !