مهمونی الف . نون
خانم والده اینا برگشتن و مهمونیشونم را انداختن و زحمتهارم خودشون کشیدن چون من بیشتر از نصف وقت مهمونی رو تنهایی تو اتاق چپیده بودم تا مهمونا منو نبینن و منم اونارو نبینم...!!
موقع خدافظی عمو و پسر عمو اومدن جلو .پسرعمو دستشو دراز می کنه تا دست بده ، تو بکن نکن ماجرا مونده بودم که عموم میاد دم گوشم میگه، امل بازیارو بذار کنار ، خاندان الف . نون هان؟؟
رنگم مثل گچ شد ، یاد پستم تو اینجا افتادم، داشتم خودمو واسه زدن به اون راه آماده می کردم .گفتم هان؟
گفت یعنی جمعشون،یعنی چندتا از اونا ، الف . نون علامت جمع دیگه! تو اینجوری نباش . نفسمو راحت دادم بیرون گفتم آهان... بله خوب... چشم.
پ.ن۱: چه تو نام گذاری با عموم یه شکل بودم!!!
پ.ن۲: یکی یه لطفی بم بکنه... بیاد سر این کیس رو بگیره بذاریمش سر کوچه ، دیگه نمی تونم تحملش کنم ، چند بار باس ویندوز بریزم؟؟
nobody love you