یه زمونی بود با دختر خاله می شستیم و تفسیر می کردیم اگه غیبت کردنو از ملت بگیرن اونا دیگه راجع به چی می تونن حرف بزنن ، تصویب شد ملت می میرن چون نمی تونن غیر از سرک کشیدن تو هم فی خالدون همدیگه کار دیگه ای انجام بدن.

ملت چی کار می تونن بکنن جز پروندن تیکه های بی معنی نفرت انگیز و بعدش کرکر به ریشت خندیدن...

ملت خواه دوس داشتنی ،خواه نفرت انگیز به زندگیشون ادامه میدن، ما نیز در این وانفسا می تونیم نگاشون کنیم.و من باب همین موضوع و موضوعات دگر.دوس دارم تا مدت مدیدی واسه خودم زندگی کنم .بخورم و بخوابم و غلت بزنم و وقتی دارم تیکه میوه و خوراکیای خوشمزه ای که گاها تو دستمه می خورم ، چشمام سطرهایی رو بخونه که دوس داره وخودمم فقط ساکت باشم.

من می تونم مدت ها و مدت ها فقط به یه کار فکر کنم و فکر کنم  اما در یک لحظه جست می زنم و تمومش می کنم.و الان هم مدت ها و مدت هاست که می خوام کامنتدونیامو ببندم ،زمانی بیشتر از چند ماهه.

تو هیچ به کبک فکر کردی ؟خیلی کودنه وقتی احساس خطر می کنه ،جای اینکه فرار کنه سرشو می کنه تو برف بعد هیشکیو نمی بینه همشم فک می کنه کسیم اونو نمی بینه و خطری نیست پس!!

 و فی الحال چون منم دوس دارم خودمو بزنم به اون راه! ، مثل کبک سرمو انداختم  پایین و فقط فک می زنم مثل وقتایی که دیوونه میشم و کار دیگه ای ندارم جز اینکه یه سری جمله پشت سر هم میگم تا دلم واز شه، نمی تونم همش بترسم که حرفای بی سر و تهم کسی رو ناراحت کنه.حوصله هیچ جلف و جفنگ بازی ای رو هم ندارم.پس تا ابد قراره ساکت بمونم مگه اینکه دلم خیلی تنگ شه ... که می دونم لعنتی میشه!!

اون دورانی که نمی نوشتم وبلاگ خون حرفه ای ای شده بودم، اما الان حتی وقت نمی کنم به دوستام سر بزنم یا سر که می زنم نمی تونم کامنت بذارم،اما در همین حال که نشستم و دارم چاییمو سر می کشم و خرمای مورد علاقمو می خورم خیالم دیگه راحته که اگه فرصت هیچ کدوم از کارای فوق رو هم نداشته باشم کسی ناراحت نمی شه و برداشت بد نمی کنه چون اساسا من دیگه مرده ام !!