تو هنرستانمون یه هم کلاسی داشتم که پدر و مادرشو به اسم کوچیک صدا میزد و منم همیشه باهاش دعوا می کردم که چرا تربیت نداره، پدر و مادر تنها اسماییه که نمیشه به هیچ کس دیگه ای گفت.چرا این لذتو از خودش دریغ می کنه.خوب استدلالش این بود که اونا بچه نمی خواستن و اصلا مامانه می خواسته اینو بندازه،آخر تصمیم بر این شده فرض بگیرن با هم دوستن و همدیگرو به اسم کوچیک صدا کنن.منم هروقت این از مامانش اینا حرف میزد و هی الهام و سعید می کرد حرص می خوردم.

ولی خوب ، من یه مرض عجیبی دارم ، اینه که همیشه کارایی رو که دوس ندارم به شکل ناخود آگاهی انجام میدم.یادمه اون سال می شستم لب باغچه شعر دختران ایران ،ماه هراسانو کش دار می خوندم،چند تا از بچه ها هم جمع می شدن خیال می کردن من تو جناح چپم باهام هم نوایی می کردن!! حالا من اصلنم نمی دونستم خوانندش کی هست، فقط جایی شنیده بودم و هی اون روز بهش فحش می دادم که خفه شو .... خفه شو .... تو چی از ایران می دونی که نشستی اینو خوندی زنیکه !!

القصه چون من آدم روان پریسی ام و اشاره کردم کارایی که دوس ندارم همیشه انجام میدم، چهار سالی میشه که مامان اینارو به اسم کوچیک صدا می کنم ....

 و حالا دلم برای مری تنگ شده،دلم می خواد باز صبح ها بیاد زیر سقف دالبریا ،پایین اون دوتا پلهً اتاقی که توش می خوابم وایسه بگه مجوجه پاشو ...پاشووووو...جوجه جووووون.بعد منم هی خودمو بیشتر بزنم به خواب  که بیاد بالا سرم منو ماچ کنه و ناز کنه.مرض عشق ورزیدن بهم ار.ضا شه بعد چشممو واز کنم یعنی من بیدار شدم مثلا!!!

سه روز پیش مامان بزرگم زنگ زد که می خوان با خاله کوچیکه و برو بچ برن شیراز ،اگه مری هم میاد، حاضرشه تا ببرنش.بعد مری نشسته بود پیش منو هی خودشو لوس می کرد که من برم جوجه جون؟ من برم تو باید مامان اینا باشیا.منم می گفتم پسرات به من ربطی ندارن اما تو باید حتما بری، فکر کردی باید تا ابد پیش شوئر زشتت بمونی ؟، ولش کن این خسیسه ما رو هیچ جا نمی بره، هشت ساله با هم هیچ مسافرتی نداشتیم ،حتی یه اپسیلونم نباید به رفتنت شک کنی ، معلوم نیست دیگه کی از این فرصتا پیش بیاد.منم اگه کار نداشتم میومدم ولی می خوام پول بیشتری واسه تو بمونه بهت خوش بگذره، باز کلشو کج می کرد و صداشو عوض می کرد که دلم براتون تنگ میشه.منم می گفتم دلتنگی نداره بلند شو وسائلتو حاضر کن باید بری.

فک می کنم کودک درون مامان من همیشه زنده اس ، همیشه داره صداشو عوض می کنه و شعر کودکستانی می خونه و دور پذیرایی می چرخه بعدش که خسته شد وای میسه میگه وااااااااااای من اگه 10کیلو لاغر شم خیلی خوبه!!

.حتی می تونم تصور کنم امشب که میاد اولین جمله اش اینه:سلاااااام بچه های خوبم،دلم براتون تنگ شده بود بعدم هی می خنده ما ها هم دنبالش سلام می کنیم و میگیم اوووووووووووووووه، کپل جان  لوس و ته تغاری هم می پره لپاشو می گیره میگه مامان جونم چقد خوشگل شدی !! (این جمله مسخره رو همیشه میگه منم همیشه بعدش بهش فحش میدم).