عمرا از خونه که در میومدم فکرشم نمی کردم هوا هم باهام شوخی داشته باشه و پام به بیرون مترو نرسیده بخواد سیل بیاد!!!بعد من با یه تا پیرهن و مانتو نازکم وایسم زیر سقف هی حساب کنم بزنم زیر بارون و زودی  بپرم تو ماشین یا نه، هی تخمین بزنم چقد ممکنه خیس شم و تو این هیر و ویر بچام!!

از سرما متنفرم ،کافیه شروع  شه تا همیشه سر انگشتام یخ بزنه و سرد باشه، دماغم قرمز شه،خیلی گلم به سبزه نیز آراسته شم و قیافه ای به هم بزنم اون وسط.تو خونه هم فقط جورابام دمای بدنمو تنظیم می کنه، جورابامو در نمیارم،فقط پاییز گذشته دو دست سابیدم انداختم دور،نیست هیچ جا نمی رفتم و هیچ کارم نمی کردم، جورابارو تو خونه اینقد از پام در نیاوردم که کپک زد و سوراخای گنده گنده در آورد ،اون آخرای عمرش شصت پامم از توش پیدا بود ، موجو فحش می داد و می گفت ازم متنفره حالشو به هم می زنم !!!

کاردانیم تو قزوین خیلی خوش گذشت، هنوزم اسم قیمه نثار و شیرینی پا درازی که میاد واسشون غش و ضعف می کنم،ولی هیچوقت نمی تونم تحمل کنم باز برگردم به اون دوره و اون مسیر وحشتناک و هوای بی اندازه مزخرف و سردش رو تحمل کنم،ترم آخرم بدجور منو رو سفید کرد ، یه هفته کامل راه ها بسته شد از زور برف. اما جیغ می زدم زور می کردم که باید برم ،من ژوژمان* دارم حذف می شم،تا یه مسیری ام رفتم اما وضعیتو دیدم ،خودم دیگه روم کم شد، تهرونش که پنج صب اونجور برف نشسته بود مشخص بود قزوینش دیگه چیه!!هنوزم که عکسای اون روز و اون ساعت و می بینم همه وجودم پر میشه از همون حس خجسته که آخ جون همه چی کنسله، سردم میشه، حس می کنم داره ریز ریز برف کوچولو میاد می خوره به نوک دماغم ، میره تو چشمم!!اوووووووووه حس خوب برگشتن تو جای گرم با پتوی نرم ،اوووووووووم...........

 صبحشم چشممو واز کردم دیدم کلی برف همه جا نشسته و کلا حتی گند زده به بوته گوجه فرنگی ای که از تابستون قبل که تخم گوجه ها رو چال کردم تو گلدون و زحمت به عمل آوردنشونو کشیدم، روشو کیسه پلاستیکی کشیده بودم خیال می کردم سرما نمی زنه،عایقی مثل گل خونه میشه،اما بوته زیر برفا مرد!!!                             

آخرشم من کشاورز نشدم،تا چند سال همهً آرزوم این بود که یه مزرعه داشته باشم و توش کشاورزی کنم .(بسکه مزرعه دار بازی می کردم دیوونش شده بودم)، گوجه فرنگی ...بادمجون.. اونجا هوا همیشه گرمه،منم همیشه خوشحالم و به دیگران هدیه می دم، براشون غذای تازه درست می کنم،فقط خودمم و دختر خالم، حیف دیگه نه رویای مزرعه ای مونده و نه دختر خاله ای، چیزی واسم باقی نمونده جز رویاهای شخصی سفر به ژاپن ولهستان ، کتابخونه ملی رفتن و دیدن کتاب عتیقه ها و نسخه خطی های اصل !!همین و فقط همین...

 

***: ژوژمان یعنی: به برد زدن و نمایش دادن تمام کارهای انتخابی که تو طول ترم انجام دادیم تا استاد ببینه نمره بده، برای درس های عملی مثل طراحی، ماکت سازی،بیلبرد، یا هر چی و واسه هر درس عملی و هر رشته فنی ای اجرا میشه!!