چند سکانس احمقانه
تازگیا اعصابم نمیکشه حرف بزنم،دیگه جای توضیح دادن فقط" ری اکشن" اجرا می کنم،جملم و دوبار بگم انجام ندن، داد می زنم،بیشتر کشش بدن دیگه نمیشه پیش بینیم کرد،رومیزی رو با همهً وسیله هاش می پاچم رو زمین، گل و گلدون پرت می کنم اینور اونو،حتی یه بارم رفتم تلویزون و از پشت بغل کردم از رو میز بندازم پایین!.
.
ترجمهً متن زبانمو اشتباه زدن،برنجی که گذاشته بودم برگردم دم بزارم تا ته خوردن!!قبل بیرون رفتن از تو کمد برای اینکه طبقه چهارمی که دزده نشنوه به موجو زنگ زدم گفتم کلیدو کجای جاکفشی راهرو قایم کردم که میاد پشت در نمونه ،خستم... خوابم میاد کارای دانشگامو نکردم، اما دارم وب گردی می کنم.
.
نشستم پشت در حموم و فک می زنم .... فک می زنم و جیغ می کشم،می کوبم به درو تهدید می کنم نیاد بیرون میام تو بی آبروش می کنم .
.
کفشامو در میارم دیگه حوصله جیغ زدن ندارم،من هیچ وقت تو زندگیم نه جیغ می زدم و نه گریه می کردم،چرا این چند ماهه اینقد خل شدم!!گریه می کنم بلند بلند، میرم تو اتاق درو می زنم به همو فحش میدم...ساعت یه رب به هفت صبحه، بازم برام مهم نیست احتمالا همه تا الان تو ساختمون فهمیدن که یه خلی مثه من همسایشونه،لباسامو پرت می کنم ،کیفمو،در یک آن تصمیم گرفتم نرم دانشگاه،پتو رو می کشم رو سرم و می خوابم،دیگه منت کشی فاییده نداره،زندگی نکبتی!!
.
بیدار میشم گیجم... منگم..دونه دونه ابروهامو با موچین می کنم!! اجازشو ندارم،اعصابم نمیکشید فک کنم،کندم رفتم بالا،اوه خداوندا باز شدم مایه ننگ ،احتمالا باز آدم بی شخصیتیم که دیگه هیشکی نمیاد منو بگیره و پدر مادرم نمی تونن از این ننگ سرشونو جلو دوست وآشنا بلند کنن،باز باید بشینن فک کنن مایه ننگ و چطور پاک کنن.
.
کلاس بعدیمو میرم،می خوام ردیف اول بشینم شاید طوفان باز قربون صدقم بره بعد بگه برو برام چایی بیار ،یکی هم مال خودت بیاراااا، اونوقت مفتی مفتی باهاش چایی بخورم،دلم چایی می خواد من یه چایی خور حرفه ای ام!!
.
چتریامو ریختم تو صورتم چشام داره کور میشه ،اما نمی خوام لو بره چه ننگی باز به قیافم زدم باز باهام دعوا کنن جیرم مواجبم قطع شه!!، که ملت بگن دختر آقا فلانی رم بینین اوهو اوهو،خوب به درک، به شما چه؟زندگی منه،بم نگو چی خوبه چی بده!!
زنگ میزنم به لیلا کل زندگی چیپم و با کل اتفاقات امروز تعریف می کنم از خنده غش کرده،نفسش بند اومده صداش قطع و وصل میشه!! شاید باور نکرده،اما چرا باور می کنه،دیگه بعد هفت سال باور می کنه هرچقدم لحنم خنده درا باشه براش ،می دونه که دارم راست میگم،دست خودم نیست فک کنم بخوام داستان مرگ خودمم تعریف کنن مردم جای گریه به ریشم بخندن،تازه لیلا خودشم مثل منه،خجالت نمی کشم اگه بهش بگم کل داستان گند امروزم به خاطر چی بود.
خودمم قهقهه میزنم کلم داره سابیده میشه رو زمین،واقعا من صبح اون کارارو کردم؟؟!!
nobody love you