یکی از جاهای جذاب مجله وانگهی همون صفحه تست خودشناسیشه،یکی از سوالاشم این بود که اگه سرقرارفرد مذکور دیرکنه چی کار می کنی؟از اونجایی که خودمو خوب می شناسم گزینه بازم وای میسم تا بلاخره بیاد و انتخاب کردم، ولی خوب هیچوقت فکر نمی کردم بخوام امروز یه ساعت و نیم وای سم تو لابی دانشگاه تا لیلا بیاد!!!

گوشیم همراهم نبود که مداوم تماس بگیرم و نابودش کنم هی می رفتم از تلفن عمومی رو گوشیش پیغام می ذاشتم و مختصات وجودی و حضوریم رو عرض می کردم بعد باز میومدم می نشستم و فکر می کردم وقتی رویت شد چیکارش کنم ، بپرم بخشی از گردنشو گاز بگیرمو خونشو بریزم؟با تبر نصفش کنم؟یا نه اصلا می تونم سرشو ببرم و بگیرم بالا آخه شنیدم سر انسان تا هشت ثانیه بعد از مرگ هنوز زندس و محیط و درک می کنه و می بینه ،اینطوری بعد مرگشم باز می تونم تا هشت ثانیه بهش فحش بدم، اون قدیما که سر طرف رو تو اروپا قطع می کردن و می گرفتن بالا نمی خواستن مردم سرو ببینن بلکه می خواستن سر بد بخت جمعیت و رویت کنه و ضایع شه،می بینی این کله زردا تا کجاها رو فکر می کردن؟!!همش رو مغز این آدمای اعدامی بودن!!

عین یک ساعت ونیم مجبور بودم تیپای خنده داری  که تو لابی دور می رن و ببینم و بخندم خوب اونقدری هم گذر زمان و حس نکردم.امان از دست این بچه های دانشگاه آزاد!! بازار مد راه می اندازن.یکی موهاشو کرده یه سانتی  و نارنجی مغنعه اش هم انداخته پشت گوشش تا گوشوارهای تا یه تای بافتنی اش بهتر معلوم باشه، اصلا فک کنم مد شده بود همه گوشاشون بیرون بود!!

هروقت میام اینجا کلی سوژه پیدا می کنم واسه تعجب کردن و خندیدن، انگار جامعه کوچیک بی حیایی هستن که باکی از چیزی نداره حتی انجام اعمال قبیحه با بی اف هاشون در لابراتوارچاپ عکس رنگی!! بله، پس چی فک کردی من آمار تک تک این لیدی هارو دارم !!

وقتی از انتظار اشباع شدم راه افتادم سمت در تا با کیسه ترشی برگردم خونه که لیلا خانوم با خنده و سلام وصلوات وارد شدن!!شیطونه خیلی بهم گفت بیا بریم تا درس عبرتی باشه برای جمع ولی خوب دلم به رحم اومد، کلا آدم قهر و این ادا اطوارا هم که نیستم ، خوب گشنمم بود گفتم میرم ناهارش رو می خورم ،تا خونه شاید نکشم!!

فکر می کردم امروز تنها باشیم و هی خاله زنک بازی در بیاریم ولی سه تا از دوستان هم به میمنت و مبارکی حضور داشتن و کلی با ترشی خوردن ما رو همراهی نموندن، من از شلوغی هم خوشم میاد عیب نداره اگه بخوایم با ترشی مون هم ملت رو خوشحال کنیم، من بچه بسیار بخشنده و خوش برخوردی هستم برعکس لیلا که همیشه رسما دوست و آشنای منو به بدترین شکل ممکن از کنارم می پرونه تا خودش تنهایی فقط باشه، هیچ وقت یادم نمیره چطوری وقتی آتوسا از راه دور بهمون ملحق شده بود تا بعد دو سال من و ببینه چیکار کرد!! تمام مدت رو نیمکت پشتش رو بهش کرده بود و قیافه گرفته بود ویه کلمه هم حرف نمی زد!!حالا الان نمی خوام نبش قبر کنم اما دومین دعوای وحشتناکمون تو دوستی سر همین نوع برخوردش با دوستام اتفاق افتاد،اوایل می خواستم همین مدل رفتار و نسبت به دوستاش انجام بدم اما اصلا تو رگ و پیم نبود پس فقط از اون به بعد سعی می کنم از دوستان غیر مشترکمون جدا نگهش دارم، اینطوری همیشه همه چی سر جاش می مونه.از جمله مراسم ترشی خورون