به یکی از فامیلا ماشین زده و یه هفته ایه بستریه،بیمارستانه هم از این دولتیای داغون و معروف به غسال خونس،هرکی تا حالا رفته توش سالم برنگشته،معلوم نیست آخر عاقبت این بنده خدا چی میشه.تا همین دو روز پیش گیر داده بودن می خوایم اکسیژن و قطع کنیم،شما هم زودتر تصمیم بگیرید که آیا می خواید اعضاشو اهدا کنین یا نه،حالا این گریه اون گریه تا بلاخره یه دکتر درست حسابی نمیدونم از کجا اومد بنده خدارو چک کرد گفت این که مرگ مغزی نیست،تو کماست!!اگه سطح هوشیاریش به 7 برسه عملش میکنیم ،تازه حتی گفتن دیگه از طریق لوله بهش آب و غذا هم بدین!!! دیگه کار فک و فامیل شده دیدن این مریض تو بیمارستان و بعدشم تشریف آوردن به خونهً ما!آخه دوتا ایستگاه بیشتر فاصلمون نیست.

من اکثرا از مهمون خوشم نمیاد خصوصا وقتی بی خبر بیان و منم حوصلشونو نداشته باشم.یا سلام می کنم و میرم تو اتاق تنها واسه خودم میشینم یا کلا حتی سلام هم نمی کنم وتو همون اتاق بازم تنها می مونم.مامانم میگه من آدم غیر اجتماعی  بیتربیتی هستم که آبروشو میبرم چون همه می دونن که من تو اون اتاقم و از قصد بیرون نمیام.منم بیشتر از هزار دفعه گفتم مجبور نیستم کسایی رو ببینم که ازشون خوشم نمیاد و حرف مشترکی واسه زدن نداریم و هی الکی منو صدا نکنه جلو اونا که از اتاق بیام بیرون بهشون سلام کنم چون اینطوری بیشتر آبروریزی میشه، من خودمو به خواب میزنم و آخرشم نمیام!!

ولی خوب این سری دیگه نشد از زیرش در برم،کسی جز من خونه نبود و مجبور بودم درو باز کنم،یه سری از فامیلای مامانم اومدن تو از قضا خونواده منم بیمارستان بودن بعد اینارو جلوتر از خودشون فرستاده بودن خونهً ما!!

اینقدر بدم اومده بود از این حرکت که وقتی مامان اومد هی با عصبانیت نگاه می کردم و غر میزدم،دلیل نداره مهمون جلوتر از صاحب خونه بیاد  بشینه تو خونش.تازه من اصلا فرد جلو آیفون و نشناختم اگه باز خودمو می زدم به اون راه و درو باز نمی کردم چی؟؟!!

آخ که من چقدر از بچه های پرو و فضول بدم میاد، از اینایی که یه بند مثل بیش فعالا دارن از در و دیوار بالا میرن و از خودشون صدا تولید می کنن بعد میان تو آشپزخونه به طرز میوه چیدنت خیره میشن و یه بند ور میزنن هرجا هم بری دنبالت میان..دیدی از اینا؟منم دیدم ...مهمونمون از این بچه های نفرت انگیز داشت،پاشدم برم لباسمو عوض کنم دقیقا وقتی تنبونمو کشیدم پایین کلشو از لای در کرد تو و پرو پرو تو چش من زل زد آآی کارد میزدی دیگه خون من در نمیومد بعد برای خالی نبودن عریضه گفت نمیای؟!! تقریبا داد زدم شما تشریف ببر بنده هم الان میام!!

فک کنم حتی مامانشم شنید هرچند که اینا خانوادگی پروتر از این حرفان ،نه تنها بچشو جمع نکرد که خودشم پاشد اومد تو آشپزخونه به مکالمه تلفنی مامانم با داداشم گوش می داد و اظهار نظر می کرد،معلومه دختر به کی میره دیگه، به مامان عتیقش!!بعدش بچه دمب من راه افتاده اومده تو اتاق داداشم اینا وسط حرفشون شروع کرده به اظهار فضل که آره فردا قراره با باباش اینا بره پارک و تازشم ساندویچم بخوره....اوووممم .... اااوووومممم!!!(اینا الان آوای پز دادنه که بچه ها از دهنشون واس مردم در میارن).یه لحظه کپل جان و موجو به هم خیره شدن و کرکر خندیدن ولی من فقط حرص می خوردم بهش چشم غره رفتم و گفتم:مثلا داری به این دوتا پز میدی الان؟؟!!

من اگه دختر به این پروئی  داشته باشم اونقدر تو دهنش میزنم که بمیره،امیدوارم بچم مثل کل زمان طفولیت خودم ساکت و مظلوم و با تربیت باشه!!

والا!!