چند روز پیش بم زنگ زد گفت بیا سر کوچه، همیشه همینطوری قرار میذاریم.خونه هامون فقط یه ایستگاه فاصله داره وقتی بیرونیم و هوس می کنیم همو ببینیم میگیم بیا سر کوچه!! دوست داشتم خودم اول این کارو می کردم،یه لباس می خریدم کادو می کردم بعد میرفتم دم خونشون ، مثل آدمایی که قراره از عزا درشون بیارن، ماچش کنم و یه کم راجع به خوبیای آدم از دست رفته بحث کنیم بلاخره اونم شکست عشقی سختی خورده فک می کنم مثل یه جور عزاداریه دیگه، خوب میتی هیشه بچهً با محبتی بوده خودش زودتر اومد پیشم و نقشه هامو به هم ریخت،از اینکه می دیدم همونطور شیک و برازندس با دندونای ردیف و آغوش همیشه بازش خیلی خوشحال شدم،راستش میتی یکی ازون دخترایی که همیشه می تونم بش حسودی کنم.
.
دیشب افتاده بودم تو جام هق هق می کردم و باز داشتم فک می کردم دلیل ادامه زندگیم چیه؟؟! کل زندگیمو شخم زدم،نه خوشگلی چشمگیر،نه عشق افلاطونی به کسی،نه اعضای خانواده دوست داشتنی که نبودم ناراحتشون کنه،نه پول که بخوام خودمو باهاش خوشحال کنم، نه آینده شغلی، اوه خداوندا به دوستام هم فک کردم.....خوب بخش وحشتناکش بود چون اول باس به لیلا فک کنم که باش بیرون بودم سعی کرد ملاقاتش با نیما رو با سانسور تعریف کنه!! اونم جلوی منی که همهً غلطامو با حاشیه های قبل و بعدش براش میگم.جدا بم برخورد.خیلی ناراحت شدم .خوب به این نتیجه رسیدم شاید ما بعد 7سال فقط توهم دوست صمیمی بودن رو داریم یا شاید اون اونقدرام منو قبول نداره،به جاست فرندم فک کردم که روزامو به صورت مجازی باهاش می گذرونم وکلی می خندیم، زندگی اصلا بدون صحبت روزانه با اون برام غیر قابل تصوره ،ولی تو اون شرایط دیگه فرقی نمیکرد باید به این نتیجه می رسیدم که آدم بدبختی هستم ،پس با خودم ادامه دادم که اون دوس دختر داره و دیر یا زود میره اونو میگیره اصلا مهم نسیت ما با هم جاست فرندیم هر آدمی سرش به زندگیش گرم میشه بلاخره و مهم نیست چقدر با هم مچیم مهم اینه که من یه دخترم در نهایت و اون یه روزی از پیشم میره!!اوه.....هیچ کس و هیچی نبود......!!
خواستم برم تو فون بوک گوشیم تا بهشون نگا کنم و میس کال بندازم به شکل احمقانه ای امید داشتم هرکی دوسم داره زود جواب میس کالمو میده ، اما یکی زودتر فکرمو خونده بود،یه میس کال از قبل رو گوشیم بود،میتی !!لبخند میزدم ، هنوز یه امید به زندگی داشتم ،یه نفر هست که همیشه منو دوست داره،بدون اینکه ازش بخوام حواسش بم هست، همیشه وقتی به اوج بدبختی برسم منو با دوست داشتنش نجات میده،چقدر خوبه که من میتی رو دارم.
پ.ن: گاهی خیلی سیاه نگاه می کنم...آره خودم میدونم.
nobody love you