تیر آخر
درد از قلبت شروع می شه.یه کم می سوزه،پخش میشه کل سینتو میگیره میاد بالا...گردن...چونه که شروع می کنه به لرزیدن.......می رسه به چشمات،گرم میشن و می جوشن و اشک هایی که میاد پشت سر هم!!
اگه در ملاء عامی باید حواست باشه،هر چقدر هم که حرفایی که شنیدی تحقیر آمیز بوده....هر چقدر هم که قلبت شکسته و داغونه....هر چقدر هم که معادلات فکریت به هم خورده.....آخرین تیرت....آخرین امیدت......اینکه عشق و محبتت رو با چشمای بی حس سرد انداختن زمین و بهش احمقانه نگاه کردن....اینجا ملاء عامه........ باید خفه گریه کنی.....آروم اشک بریزی.....همه ی صورتت قرمز شه ....دماغت عین بادمجون شه .....اشکای شور حتی می تونن از لای لبات رد بشن برن تو دهنت تا مزشونو حس کنی.....اگه گلوت از بغض داره جر می خوره !! اما نباید بلند زار بزنی....زار بزنی هاااااا!!!
فقط باید این لحظه ها رو تحمل کنی و امید داشته باشی که تموم میشه......و مطمئن باش که که تموم میشه و تو میرسی به تهی بودن .. به هیچ!! بعدا حتی یادت نمیاد چرا گریه کردی!!!
...............................................................................................................................
(شب/ خارجی/ یکی از بخش های پایانی گفتگو)
. این وضعو دوست داری؟
-کدوم وضع؟
.همین وضع احمقانه!!!...این رفتارا....این حرکات...!!
_چند ماه گذشته؟
. ..... 3 ماه ......
_عادت نکردی؟
. ................
.این وضعو دوست داری؟باهاش راحتی؟...
_ آره من مشکلی ندارم .خوبه.
. ..................................
( راحت باش، بدون من، تا ابد!!!)
nobody love you