گیجم تلو تلو می خورم، دستمو می کشم رو گرد و خاکهایی که روی وسایل نشسته، می خوام بالا بیارم، می خوام به خودم امید بدم،روحیه بدم، اما نمی دونم دردم چیه، از چیه که انقدر ناراحتم، می دونم ... نمی دونم ... می ... نمی ..؟؟

سرمو می کوبم به دیوار خونم پخش میشه و تیکه های مغذم از روشون سر می خوره ، چشمام نیمه بازه ، دستمو میارم بالا و با سر انگشتم رو خونها می نویسم ... لاو!!!