راهی خواهم ساخت،پولی خواهم یافت
از وقتی که تعطیل شدم، یعنی از وقتی که خودمون ، خودمونو تعطیل کردیم بیشتر از یه هفته می گذره.شاید یه کم کمتر یا یه کم بیشتر.درست یادم نمیاد.مثل آدمی می مونم که حافظه شو از دست داده.اون زمونی که هنوز تو جامعه راه می رفتیم و با ملت حرف می زدیم روز و زمان و نمی دونستم ، چه برسه به الان که فقط تو خونه می خوابم و البته که تو خونه تکونی کمک نمی کنم!!
شب ها عادت کردم دو تا پتو رو، رو هم میزون کنم بعد خودمو زیرش جا بدم و بخوابم. اونقدر اون زیر بهم فشار میاد که درست نمی تونم غلت بزنم ، بعضی وقت ها بازوی راستم سِر میشه، چون مثل میله ای که زیر چادر میذارن که راست وایسه ، روی سرم میذارم تا بین دماغم و پتوها فاصله بیوفته و پتوها نیوفتن رو منافذ تنفسی ام و اون زیر خفه شم!
بعضی صبح ها هم پا میشم و یه کم فک می کنم کاری دارم که به خاطر انجام دادنش بلند شم، جواب میرسه که نه! واسه همین من باز می خوابم.دارم حس می کنم دچار افسردگی فوق حاد بَدایتیسم شدم(از همینا که میگن).
فقط چند تا چیز تو کل زندگیم بود که دوس داشتم انجام بدم.یکیش رفتن به کتابخونه ملی بود که تا سال دیگه که فارغ التحصیل شم وضعیتش نا مشخصه و نمی تونم روش نظر بدم.دومیش هم رفتن به چندتا کشوری که دوس داشتم. نمی تونم تصور کنم تا آخر عمرم همینجوری همینجا بمونم بعد هیچ جا رَم ندیده بمیرم!! وقتی تاریخ تمدن یه جاهایی رو مجبور میشی بخونی و بعد ناخوداگاه بهشون علاقه مند میشی عین نامردیه که بدونی وجود دارن اما نتونی ببینیشون!
اولین گزینه من ژاپن بود، چپ میرفتم و راست میومدم میگفتم دارم میرم ژاپن.من همیشه در حال رفتم به اونجا بودم... تو دعوا ، تو شوخی ، تو جدی.
بابام یه عادت بد پیدا کرده بود. می شست و پاهاشو دراز می کرد و در عین خُل بازی می خندید و می گفت:دختر ما داره میره. ملت هم در حالی که تو مُخیلشون تصورات ازدواج ما رو می چیدن ، می گفتن کجا به سلامتی؟ اینم می خندید و می گفت :جااپووووون!!!
بعدشم همه دور هم قهقهه می زدن! منم جیغ می کشیدم که یه روز می بینی من رفتم ، که فکرای من توهمات دخترکای دبیرستانی نیست ، چیزی نیست که امروز ویار کنم فردا عوض شه.یه چیزای میشه رویای شخصی آدما ، همهً حس و وجودشون فریاد میزنه که اون چیز و اون موقعیتو می خوان.درست که فک می کنم میبینم واسه نقاشی هایی که از رو کارتون فوتبالیست ها می کشیدم خیال کردن من هنرمندم ، اما من انیمیشن های چشم گنده ای ژاپنی رو دوس داشتم ، من رفتن به جایی که آدمای خوشگل داره رو دوس داشتم.بعد فک کردم خوب میرم طراحی یاد میگیرم واسه فوق لیسانس میزنم انیمیشن اونم ژاپن. اینجوری شد که همه چی به حالت احمقانه ای به هم ربط پیدا کرد.که حالا حالم از رشته ام بهم می خوره ، کلاس طراحی هم تنها کلاسیه که ازش فرار می کنم و تمام مدت دارم فحش میدم و زیر لب میگم بَسه ... بَسه دیگه!!
من خودمو شناختم ، می دونم چی دوس دارم ، می دونم چی خوشحالم می کنه، من آدم سفر کردنم ، آدم خوش گذروندن ، دلم می خواد هی پول در بیارم و هی برم بلیت بخرم و پرواز کنم، یه کوله پشتی داشته باشم که توش ساندویچ و بطری آب باشه و البته که من زبانم خوبه اون موقع!! . نمی تونم وای سَم اینجا ،تو این رشته ، تو این وضعیت ، پیر بشم ، بپوسم ، بمیرم!!
ژاپن ِ من رفت ... خورد شد، له شد بعدم منفجر شد.تو تلویزیون هر روز و هر روز نشون میداد که خونه های چوبی بامزه رو آب با خودش می بره وسط دریا و به جاش کِشتی هارو میاره وسط خیابون. بخش عظیمی از همهً تصوراتم با این کشور فنا شد.بهم میگن دیدی کشورت چی شد؟میگم آره، کشورم نابود شد!
دیگه ژاپنی وجود نداره که بخوام برم ، مجبورم به گزینه های بعدیم رجوع کنم . خوبه که هنوز امارات هست، لبنان هست،لهستان هست، رُمانی هست ، و خداوندا ... سَن پیترزبورگ ام ! هنوز جاهای دیگهً دوست داشتنی ام هستن که تا زمان بازسازی ژاپن برم بگردم. و بازم صد البته که من اروپای شرقی رو با فرهنگ میانه اش به هر محیط کله زرد دیگه ای ترجیح میدم!
پ.ن1: خیلی کسل ام ، بیشتر دوس دارم تو عالم واقعی ام بچرخم واسه همین اینجا فعلا حرف زدنم نمیاد.حتی دوس دارم بیشتر به جاست فرند زنگ بزنم تا اینکه بِچَتم،هرچند که چت برای من یه محیط تقریبا واقعی به نظر میاد، خیلی بیشتر از اینجا و این صفحه ها،حیف که خرج خیلی بالاست و تو جیک ثانیه مرگ شارژتو می تونی به چشم ببینی!!!
پ.ن2: بعضی بخش های جلد دوم کتاب مورد علاقم هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه، تو موقعیت های مختلف یهو از دیالوگاش استفاده می کنم.بخش عظیمی از فکر من همیشه تو این کتابه.یه مدت فقط حرفمو از طریق بخش های اون می خوام بذارم.
پ.ن3: هی سارا ، جسی ، دلم برای شما دو تا وروجک خیلی تنگ شده. از وقتی فیلتر شدین به سختی می تونم بخونمتون.خیلی امید دارم که وقتی وبلاگ جدیدتونو زدین ، من جزو اولین نفرایی باشم که آدرستونو میگیره، در غیر این صورت از شدت ناراحتی و حسادت می کشمتون!! (این تهدید کاملا جدی است) :دی
پ.ن4: این کامنتدونی رو واسه گرفتن آدرستون باز می ذارم.اما زود می بندم ،چون احتمالا بد عادت میشم!! :))
nobody love you