یک سری گلابی ِ روانی
کلاس طوفان وقتی جذاب تر میشه که واسه سوالاش یه جوابی بدی که بهت فحش بده و دور هم بخندیم ، از اونجایی که خودم یکی از علاقه مندان این سَبکم ، همهً سعی ام اینه که حتما یه جوابی واسه سوالاش بدم تا یه کم بهم فحش بده .
می خواست درسو شروع کنه ، طبق عادت یه قلب کشید وسط صفحه ، بعد می خواست نوشته ها به ریتم پَستی بلندیای این قلبه بیوفتن توش ، گفت می خوام توصیفتون کنم ، نوشت یک سری گلابی ِ ... ، فک کرد که کلمه سوم چی باشه ،گفت می خوام تو این کلمه دیگه ازتون تعریف کنم ، یه چیز خوب باشه ، چیزی به ذهنش نرسید ، از ماها پرسید یه میوه بگید که با پوست می خورن ، همه به هم نگا کردن ، سرم پایین بود گفتم هووم ... کیوی !!
چشاش گرد شد داد زد ... کیوی؟؟ ... کیوی رو آخه با پوست می خورن؟ پاشید پوست کیویاتونو جمع کنین بدین این روانی میخواد بُخوره ! کلاس منفجر شده بود . بچه ها حمایت کردن که در پاره ای از مواقع کیوی رو با پوست می خوریم و لذیذو خوشمزه است .
چشای طوفان گشادتر شد و باز داد زد ، شماها اون پشم و پیلیارو می خورین؟؟ أأأأأی ، خاک بر سر همتون!! همتون روانی هستین ، همتون مشکل دارین !!
دستشو برد رو کیبرد و با ضرب و تند کلمه سوم رو نوشت ... روانی!! جملهً توصیفی کلاس ما شد یک سری گلابی ِ روانی ! انداختش تو قلبه و گفت پاشید برید!
nobody love you